ارزش انسان ها در چیست؟

‌در آموزه هاى دینى ارزش انسان در ثروت اندوزی،‌تجمل گرایی،‌لباس زیبا و ... ظهور نمى کند، بلکه ارزش انسان در عناصر ارزشى دیگر ظهور مى کند. به قول سعدی:‌

تن آدمى شریف است به جان آدمیت                   نه همین لباس زیبا است نشان آدمیت

در  اسلام  ارزش هاى انسانى در معنویت، بندگى خدا و تقوا گرایى ظهور مى کند، از این رو انسان هاى با تقوا و با معنویت، با ارزش ترین انسان هایند. پیامبر اسلام(ص) با برترى هاى نژادى و قومى و افتخارات و ارزش هاى جاهلى مبارزه نمود و فرمود: «یا ایّها النّاس! ألا إنّ ربکم واحدٌ و إنّ أباکم واحدٌ ألا لا فضل لعربیٍ على عجمیٍ و لعجمیٍ على عربیٍ و لا أسود على أحمر و لا لأحمر على .سود إلاّ بالتّقوی».[۱]

از سوى دیگر دانش و جهاد نیز به عنوان ارزش هاى انسانى بیان شده است : «قل هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون».[۲] پیامبر اسلام براى ترغیب به این ارزش فرمود: «طلب العلم فریضه على کلّ مسلم»[۳] بر اساس اهمیت و ارزش دانش بود که پیامبر بعد از پیروزى در جنگ بدر – که برخى از اسیران مشرکان با سواد بودند – دستور داد که اسیران با سواد مى توانند با آموزش نوشتن و خواندن به ده نفر از کودکان مسلمان آزاد شوند.[۴]

در قرآن دربارة‌ارزش جهاد آمده است: «... فضّل الله المجاهدین على القاعدین اجراً عظیماً».۵]

بیان این نکته ضرورى است که در حوزة تعلیماتى اسلام ارزش هاى دیگر مانند خدمت به بندگان خدا، حمایت از مظلومان، انفاق و ... نیز وجود دارد.

پی نوشت ها:

[۱] وسایل الشیعه، ج 18، ص 13؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 12.

[۲] زمر( ) آیة 9.

[۳] وسایل الشیعه، ج 18، ص 13؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 82.

[۴] الطبقات الکبری، ج 2، ص 22.

[۵] نساء ( ) آیة‌95.

رفتار یک فرد باید چگونه باشد که مورد احترام دیگران قرار گیرد؟

‌در آموزه هاى دینى براى جلب محبوبیت و رفتار انسان با دیگران راه کارهاى متعددى ارائه شده است که به برخى از آن ها اشاره مى شود:

1- خوش اخلاق بودن:

کسى که خوش اخلاق باشد و با دیگران خوشرفتارى کند و با لبِ خندان با دیگران سخن بگوید، محبوب همه است و زندگى خوشى خواهد داشت. امام صادق(ع) فرمود: «هیچ زندگى گواراتر از خوش اخلاقى نیست».[۱] بر اساس پیامدهاى بسیار مهم خوش اخلاقى است که در اسلام سخت بدان توجه شده است.[۲]

تا آنجا که از پیامبر اسلام به عنوان: «و إنّک لعلى خُلُقٍ عظیم»[۳] یاد شده است. از سوى دیگر خُلق خوش موجب از بین رفتن گناهان شده و عامل کسب محبت خدا است.[۴]

2- تواضع:

یکى از عوامل محبوبیت تواضع و فروتنى و تکبر زدایى است. نخستین صفتى که خداوند بندگان خاص خود را به آن توصیف مى کند، تواضع و وقار در راه رفتن و نداشتن غرور است.[۵]

امام علی(ع) در توصیف اهل تقوا فرمود:‌«... و مشیهم التواضع؛[۶]ازجمله صفات برجستة پرهیزکاران این است که راه رفتن آنان از روى تواضع و فروتنى است».

در برخى از روایات دیگر تواضع نشانة عقل[۷] و از برترین عبادات به حساب آمده[۸] و عامل مهم محبت است. امام علی(ع) فرمود:‌« ثمره التّواضع المحبّه؛[۹] نتیجة تواضع جلب محبت و علاقة مردم است».

3- احترام به دیگران:

هر کسى به شخصیت خویش علاقه مند است و خودش را دوست مى دارد و دوست دارد دیگران به او احترام گذارند و از اهانت و توهین متنفر است. حفظ حرمت و قداست و احترام به دیگران موجب مى شود که دیگران نیز قداست او را حفظ کنند؛ از این رو در اسلام به عوامل محبت زا سفارش شده است تا جامعه اى مبتنى بر احترام متقابل به وجود آید. شاید یکى از علل سفارش اسلام به سلام نمودن[۱۰] جلب محبوبیت واحترام است. در برخى از روایات تصریح شده است که آغاز به سلام اهمیت و ثواب بیشترى دارد. امام علی(ع) فرمود:‌ «سلام کردن هفتاد حسنه دارد که شصت و نه تاى آن براى سلام کننده و یکى براى جواب دهنده است».[۱۱]

4- اجتناب از غیبت:

براى ایجاد فضاى احترام در جامعه هم لازم است عوامل احترام رعایت گردد و هم آفات و آسیب هاى احترام از بین برود. یکى از عوامل مهم که احترام را از بین برده و موجب حرمت شکنى مى گردد غیبت است، از این رو در اسلام شدیداً از آن نهى شده[۱۲] و عامل از بین رفتن اعمال نیک[۱۳] دانسته شده است. همچنین در برخى روایات تصریح شده است که غیبت از ارزش عبادات مى کاهد[۱۴] و مانع قبولى اعمال بوده[۱۵] و غیبت کننده مؤمن نیست.[۱۶]

 
پی نوشت ها:



[۱] بحارالانوار، ج 71، ص 389.

[۲] همان، ج 73، ص 297؛ سفینه البحار، ج1، ص 410؛ اصول کافی،‌ج 2،‌ص 122.

[۳] قلم ( ) آیة‌4.

[۴] مشکوه الانوار، ج 179.

[۵] فرقان( ) آیة 63.

[۶] نهج البلاغة صبحى صالح، خطبة 193.

[۷] مستدرک الوسایل، ج2، ص 305.

[۸] امالى طوسی، ص 5.

[۹] محدث نوری، دار السلام، ج 2، ص 172.

[۱۰] نساء آیة‌86 و ابراهیم،‌آیه 23.

[۱۱] بحارالانوار، ج 76، ص 11.

[۱۲] حجرات ( )‌آیة 12؛ وسایل الشیعه، ج 8، ص 608؛ جامع السعادات، ج 2، ص 304؛ محجه البیضاء، ج 5، ص 251.

[۱۳] جامع السعادات، ج 2، ص 305؛ انوارالنعمانیه، ص 259.

[۱۴] اصول کافی، ج2، ص 357.

[۱۵] کشف الریبه، ص 6.

[۱۶] کشف الریبه، ص 7؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 333.

دوست خوب از نظر قرآن و روایات چه ویژگی دارد؟

  یکى از موضوعاتى که در قرآن بدان اشاره شده، انتخاب دوست و ویژگى هاى آن است. شاید طرح موضوع دوست یابى در قرآن توجه به نیاز انسان ها باشد. انسان در تمام ادوار زندگی،‌ از ایام کودکى و جوانى تا دوران کهولت،‌همواره نیازمند رفاقت و دوستى است. سقراط مى گوید: هر کس آرزو و آرمانى دارد ... یکى پولى مى خواهد ... ولى من ترجیح مى دهم به جاى این همه چیز، یک دوست خوب داشته باشیم.[1]

طى این مرحله بى همرهى خضر مکن     ظلمات است بترس از خطر تنهایی

در روایات نیز به اهمیت[2] نقش دوست[3] معیارهاى دوست[4] پرداخته شده است. امام علی(ع) فرمود:‌«غریب کسى است که او را دوست نباشد».[5]

یکى از ویژگیهاى دوست از منظر قرآن راستگو بودن است:

«اى مؤمنان تقوا پیشه سازید و با صادقان همراه باشید».[6]

در روایات نیز سفارش شده است از دوستى و معاشرت با دروغگویان پرهیز شود.[7]

«از دوستى با دروغگو خودددارى کن، چون او همانند سراب است؛ دور را براى تو نزدیک و نزدیک را براى تو دور جلوه مى دهد».[8]

مکن دوستى با دروغ آزمایى       همان نیز با مرد ناپاک راى (فردوسی)

از نظر قرآن یکى از ویژگى هاى بهترین دوستان،‌صالح بودن است.

«آنان که خدا و رسول را فرمان نبرند، با پیامبران و صدیقان وش هیدان و صالحان خواهند بود، و اینان چه خوب رفیقانى هستند».[9]

معاشرت با افراد غیر صالح موجب شد که فرزند نوح از اهل نوح به حساب نیاید: «یا نوح إنّه لیس من أهلک إنّه عمل غیر صالح...؛[10] اى نوح! فرزندت از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحى است».

پسر نوح با بدان بنشست               خاندان نبوّتش گم شد

در قرآن از زبان کسى که دوست غیر صالح و بد بر او تأثیر گذاشته  آمده است: «اى واى بر من! کاش فلان(شخص گمراه) را دوست انتخاب نکرده بودم».[11]

از آیات فوق استفاده مى شود که یک دوست باید ویژگى هایى مانند راست گویى و صالح بودن داشته باشد. البته صالح بودن مصادیق متعددى مانند تقوا، وفاى به عهد و امانت دارى دار

[1] لرداویری،‌خوشى هاى زندگی، ص 67.

[2] میزان الحکمه، ج 5، ص 297؛ غررالحکم، ج2،‌ص 123؛ نهج البلاغه صبحى صالح، نامة‌31.

[3] غررالحکم، ج 3، ص 426.

[4] بحارالأنوار، ج 15، ص 51 و همان، ج 78، ص 251

[5] تصنیف غررالحکم، ص 414، ج 9455.

[6] توبه( ) آیة 119.

[7] نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارة 38.

[8] نهج البلاغه،‌کلمات قصار، شمارة‌ 38.

[9] نساء( ) آیة 69.

[10] هود( ) آیة 46؛ تفسیر نمونه،‌ج 9، ص 114 به بعد.

[11] فرقان( ) آیة 28.