عدم قدرت ارتباط با دیگران، ناشی از کم رویی و خجالت کشیدن است. این امر موجب شود که به راحتی نتوانند در اجتماع حضور یابند، و برای سخن گفتن حتی در یک اجتماع کوچک یا میهمانی دچار دلهره، استرس و اضطراب میشوند و نوعی ترس - اما ترس غیر واقعی که اصطلاحا از آن به «هراس» تعبیر میشود باعث میگردد که آنان از سخن گفتن و بازگو نمودن خواستههای درونی خویش عاجز باشند و نتوانند علاقهها، ارادتها و محبت خود را نسبت به اشخاص ابراز نمایند.
دانستنیهای لازم:
اغلب کسانی که در مقابل مشکلات زندگی سر تسلیم فرود میآوردند، نه به خاطر ناتوانی واقعی خودش، که در اثر پذیرفتن این تصور (و تخیل) که ناتوانند، به چنین وضعی دچار میشوند. از نشانههای سلامت روح و روان این است که انسان هم تواناییها و هم محدودیتهای خوش را بشناسد. اگر هر فرد دربارة خود به طور واقعی، نه بر اساسی تصورات نادرست و موهوم بیندیشد، تواناییهای بسیار بیش از آن چه در خود میشناسد، خواهد یافت.[1]
از اموری که دوست شما باید به خودش تلقین کند و بر اساس آن تصمیم بگیرد و تمرین و تجربه نماید، این است که: اولا - ترس او غیر واقعی و برخاسته از تخیلات موهوم است. او چون از ذخایر درونی و استعدادهای وجودی خویش آگاهی لازم نداد، پنداشته که انسانی ضعیف و ناتوان است و نمیتواند با دیگران دوست شود. سپس این تلقینها و تخیلات پیوستة او را ناتواتتر ساخته است.
ثانیا - شکست، دلهره و ترس تقریبا جنبه همکانی دارد. هر فردی نباید بپندارد که تنها او است که مبتلا به این حالت شده، بلکه بسیاری از انسانها - به خصوص در دوران نوجوانی و جوانی به چنین وضعیتی دچار میشوند. اگر انسان در زندگی گاهی شکست نخورد و ترس و واهمه نداشته باشد، راه تکامل برای وی هموار نخواهد گشت. ترس و شکست همانند عفونتی دردناک است. عفونت وقتی خطرناک و مرگ آفرین است که درد نداشته باشد. درد به معنای تسلیم مرگ شدن نیست، بلکه چراغی است که هشدار میدهد تا فرد چارهای بسازد و به «بازخوانی خود» و «خویشتنشناسی» بپردازد. کسانی که دارای سلامت روح و صلابت اندیشه و قوت اراده هستند، در حال فراغت مینشیند و با طرح سؤالاتی به چرایی شکستها، دلهرهها، عدم توان برقراری ارتباط و دوستی با دیگران میاندیشند و راهکارهای گریز از آن وضعیت را شناسایی میکنند، و با برنامه ریزی، جدولی زبان بندی شده، برای گذر از موانع و رسیدن به وضعیت طبیعی و عادی را تنظیم میکنند.
ثالثا - درمان این درد و حل این مشکل نیازمند «تصمیم» است، تصمیمی قاطع و ارادهای راسخ همراه با اعتماد به نفس ارادة جدی و اعتماد به نفس دو داروی شفابخشی است که «دیل کارنگی» تنها را که فاقد هر گونه دوست و رفیقی بوده، به بزرگترین و بلیعترین سخنران آمریکا مبدل ساخته است. جهت آگاهی از راههای طی شده دیل کارنگی، دو اثر او را که به فارسی ترجمه شده به نام آیین دوست یابی، و آیین زندگی مطالعه کنید. اراده جدی و اعتماد به نفس به ترس میدان نمیدهد.
«موریس شوالیه» هنرمند نامدار نئاتر و سینما، شبی پیش از ورود به صحنة نمایش، ناگهان دچار سرگیجة بدون علتی شد، تا جایی که آن شب نقش او را همکار دیگرش بازی کرد که گیرایی و جذابیت او را نداشت.
این وضعی ادامه پیدا کرد و سرانجام به او گفتند که باید مدتی استراحت کند. به جنوب فرانسه رفت و در آن جا پزشکان گفتند که دیگر شکست خورده و اعتماد به نفسش را از دست داده است.
پزشک معالج او پس از مدتی تشخیص داد که هنگام خودآزمایی او فرا رسیده است.
از «شوالیه» خواست در محیط کوچکی برابر معدودی تماشاجی بازی کند. موریس گفت: هرگز! زیرا میترسم. از کجا معلوم که دوباره سرم گیج نرود و همه چیز را فراموش نکنم؟!
دکتر گفت: هیچ کس چنین قولی به شما نمیدهد. اما ترس شما است که حراس تان را مختل میسازد.
شما نباید بترسید. مطمئن باشید که سرگیجه و فراموشی شما دوام نخواهد یافت. انسان شجاع وقتی دچارترس میشود، باید به آن اعتراف کند اما از پیشروی و رفع موانع باز نماند، سرانجام شوالیه با وجود ترسی که داشت، به روی صحنه رفت و موفق گشت. او بعد ما گفت: من آن روز بر ترس خود غلبه کردم و حرف دکتر من درست بود، که نباید از ترسیدن بترسم».[2]
بنابراین، دوست شما باید کم روی و خجالت را پشت سر بیندازد و با ارادهای جدی و اعتماد به نفس، با افراد هم سن و سال و همکلاسی خود، با گفتن سلام و دست دادن و احوال پرسی، باب دوستی را باز نماید. با هم قدم بزنند، پارک بروند، درس بخوانند، خاطره بگویند، مشاعره نمایند .
پی نوشت ها:
1 - بهترین راه غلبه بر نگرانیها و ناامیدیها، اثر دیل کارنگی، نگارش محمد جعفر امامی.
2 - معجزة اراده، اثر نور من وینست پیل، ترجمه وجیه آرزمی.